۱۳۸۹ آبان ۱۵, شنبه

عين گوساله افتاده دنبالم و حرف از بنزين ميزنه. آخرم گفت كارت بنزينت چند تا توشه.
منم هر چي بلد بودم از بنزين بهش گفتم حال كنه.  حتي گفتم چند تا فيلم جديد اومده بره ببينه. چند تاشون كه گفتم اينان:

رايحه خوش بنزين -  
شکلات بنزین
بنزين مضاعف جاده ي مضاعف
به خاطر 1 ليتر بنزين -
بعد از ظهر بنزينيه بنزيني
 من سعيد 1000 ليتر بنزين دارم -
  ب مثل بنزين-
 بازي بنزين -
 رستگاري قبل از ساعت 12 امشب -
علي بنزيني -
 بنزيني ها -  
مرد بنزيني -
 پسر بنزين فروش -
 دو کارت با يک بنزين-
 بنزين فصل-
 مي خوام بنزين بزنم! -
 ديشب بنزين نزدم ها-
 سفر به پمپ بنزين-
 بازگشت بنزين-
 از ميدون تا پمپ بنزين
 دزدان بنزين
 سالهاي سهميه بندي
جنوب از جنوب بنزيني
الاغي كه بنزين را ميفهميد
ميگم تو غربت، این جوري ميشه كه مي فهمي اولین قدمو تو جاده ی اندوهِ دوست داشتن گذاشتی...

اصلا غربت تو خاك خودت همون غربته كه اون ور آبيا مي گن؟

من براي خودم دسته بندي كردم. دسته ي اول و دوم رو نمي گم. اما ميخوام جزو دسته‌ی سوم باشم. دسته‌ای که با ياد دوست بي نظيرشون سکوت می‌کنند. تو هر فصلي باشن فرقي نميكنه.
شاعرانه ش كنم: حتی نوستالژیام هم با سکوت به حسرت مي شينه.حالا دیگه ديره.چون تو موندی و یه جایِ خالیِ بزرگ. متورم.

راست بگم اينجا پاييز نداره. فقط اسم اون منو ياد پاييز تهران ميندازه
-
يكي  ازرفقاي تازه (بيرون از كارگاه) برام چند سي دي آهنگ آورده.