۱۳۸۹ آبان ۱۵, شنبه

ميگم تو غربت، این جوري ميشه كه مي فهمي اولین قدمو تو جاده ی اندوهِ دوست داشتن گذاشتی...

اصلا غربت تو خاك خودت همون غربته كه اون ور آبيا مي گن؟

من براي خودم دسته بندي كردم. دسته ي اول و دوم رو نمي گم. اما ميخوام جزو دسته‌ی سوم باشم. دسته‌ای که با ياد دوست بي نظيرشون سکوت می‌کنند. تو هر فصلي باشن فرقي نميكنه.
شاعرانه ش كنم: حتی نوستالژیام هم با سکوت به حسرت مي شينه.حالا دیگه ديره.چون تو موندی و یه جایِ خالیِ بزرگ. متورم.

راست بگم اينجا پاييز نداره. فقط اسم اون منو ياد پاييز تهران ميندازه
-
يكي  ازرفقاي تازه (بيرون از كارگاه) برام چند سي دي آهنگ آورده. 

هیچ نظری موجود نیست: